به یادتو...


پائیزصحرا

به توفکرمی کنم...صبح می شود

انشای تابستانی :

 دوباره از مینا بنویسید:

ما شب ها در پشه بند می خوابیدیم

تا مینا دختر همسایه را پیش از خواب سیر تماشا کنیم

و بعد کاسه ی آب یخ را سر بکشیم

و یک پهلو بخوابیم

تا موهای بلند و پرپشت مینا را که از کنار تختش آویزان می شد، ببینیم

بابا که می دانست زیر کاسه یخ ما نیم کاسه ای هست

هر ده دقیقه یکبار مارا بی خود و بی جهت حاضر غایب می کرد

اما ما از رو نمی رفتیم و همان جور یک پهلو می ماندیم

تا ستاره ها یکی یکی از رو بروند و رنگ ببازند

ما به سایه ی مینا آنقدر زل می زدیم تا شاید خوابش را به خواب ببینیم

ما با معاشرت دختر و پسر به شدت موافقیم

  قاطی پارتی های جمعه بعد از ظهر را دوست داریم

ما تا به حال چند نامه برای مینا سنگ قلاب کرده ایم

که یکی هم شیشه گلخانه شان را شکسته است

بابا موافقت کرده است که مینا به ما که دست به تجدیدیمان خوب است

فیزیک و شیمی درس بدهد

چند روز پیش مادربزرگ به ما گفت: مراقب باش کار دست خودت ندهی!

ما منظور خانوم جان را نفهمیدیم

اما اگر منظورش ابریشم موهای میناست که دیگر کار از کار گذشته است...

ما در دفترچه عقاید مینا هم چند خطی به یادگار نوشته ایم

مینا اما مارا داخل آدم حساب نمی کند.

حتی پاری وقت ها به بابای ماهم لبخند می زند

و به موهایش جوری دست می کشد که حواس بابا هم پرت می شود

ما با آزادی زن و مرد موافقیم

اما پدر مینا که حسابدار بانک رهنی است

و قول داده که هرگز لبخند نزند

یک روز جلوی بابا را گرفت

و بی مقدمه از بی بند و باری جوان ها گفت

ما گوش هامان را تیز کردیم و شنیدیم که بابای می گفت:

دوره ی آخرالزمان است

سگ صاحبش را نمی شناسد!

پسر شما هم که هیپی شده است و هنوز پشت لبش سبز نشده

از شر شلوار لاستیکی خلاص نشده

برای دخترهای محله مزاحمت ایجاد می کند

رئیس شهربانی کار خوبی کرده که ماموران را به کافه ها می فرستد

تا سر این گیس درازها را تیغ بیاندازد.

وضع مملکت از وقتی خراب شد که شرکت واحد به کار افتاد

اتوبوس یک طبقه و دو طبقه باعث شد که روی مردها به زن ها باز شود

و تنشان به تن هم بخورد.

ما با پدر مینا موافق نیستیم

اما منتظریم تا مینا به سن قانونی برسد

چقدر سن قانونی خوب است...

کاش همیشه تابستان باشد

پشه بند باشد

موهای مینا از تخت آویزان باشد

تا ما بدون ترس و لرز بتوانیم

مینا را به اسم کوچک صدا کنیم.

این بود انشای ما درباره ی مینا

ببخشید آقا معلم!

درباره ی تعطیلات تابستانی...


-شهیار قنبری-



نظرات شما عزیزان:

مجید
ساعت14:24---14 ارديبهشت 1390
سلام سمیه خانم عالییییه
اونطرفا اومدی یه سری بزن


rasooldriver
ساعت7:17---26 دی 1389
سلام
وبلاگ خیلی خوبی داری ممنون ولی
اگر واقعا عاشقی برات هدیه ای دارم
وبلاگی بی نظیر ومتفاوت برای تمام عاشقان و دلسوختگان
www.rasooldriver.loxblog.com
لطفا نظر یادتون نره


رضا
ساعت6:09---26 دی 1389




سلام

لحظاتی مهمان بلاگ زیبات شدم به من هم سری بزن

موفق باشی





منا
ساعت1:05---23 آذر 1389
بوووووووووووووووووووووووووسه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+نوشته شده در سه شنبه 27 بهمن 1389برچسب:,ساعت11:42توسط پانیامه | |